درج تبلیغات
جهت کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید
گیاه معرف جهانی اکتشاف ژیپس

گیاه معرف جهانی اکتشاف ژیپس

ردیابی پتانسیل های معدنی با استفاده از گیاهان و پراکندگی گیاهان معرف جهانی در ایران، شیدا مکوندی، انتشارات سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور
پدیدآورنده: علی دوستی | مدت: 00:00
قیمت محصول: 5,000 تومان
برای دریافت لاگین کنید
تاریخ انتشار: ۱۴۰۱/۱۲/۱۵ ۱۸:۱۲:۵۸
بازدید : 9834
03:05
radio

معدن الماس کیمبرلی (آفریقای جنوبی)

گودال باز دیگری که نام آن کمتر در ذهن می ماند، گودال بزرگ کیمبرلی در آفریقای جنوبی است که گفته می شود وسیع ترین گودالی است که با دست کنده شده است...
پدیدآورنده: علی دوستی
02:12
radio

خاطره معدنی روغن سوزی

دستگاه سیم برش به روغن سوزی افتاده، اگه بهش فشار بیاریم، بخوایم باهاش کار کنیم ممکنه موتور بسوزونه...
پدیدآورنده: حسین اکبرزاده
03:26
radio

خاطره معدنی درباره علی

ترم آخر کارشناسی بودن که برای پایان نامه اشون به مشکل برخوردن...
03:30
radio

من زنی معدن زادم

من زنی معدن‌زادم. روی کپه‌ای زغال دنیا آمدم. بند نافم را با تیشه بریدند. توی خاکه‌ها و نخاله‌ها لولیدم. با پتک و مته و دیلم بازی کردم و با انفجار و دینامیت بزرگ شدم. مردی از تبار معدن‌کاران جفتم شد. کودکی از جنس معدن زاییدم. سی سال آزگار زغال‌شویی کردم و زخم معدن تنها پس‌اندازی‌ست که دارم. من زنی معدن‌زادم. پدرم زیر آواری مدفون شد. مادرم توی غربالش خون بالا آورد. برادرم از روی نقاله پرت شد و شوهرم را سم زغال خانه‌نشین کرد. یک عمر لقمه‌لقمه از دهنم زدم و پشیزپشیز پس اندوختم تا شاید یکتا پسرم وقتی بزرگ شد کاره‌ای بشود. اما، حالا یک‌هفته‌ای‌ست که او هر کله‌ی سحر شن‌کش به‌دوش می‌گیرد و پابه‌پای هم‌سالان راه دهانه‌ی شیطان را امیدوار می‌رود و غم‌گین می‌آید. این کوله‌بار فقر تنها میراثی‌ست که به او رسید. من زنی معدن‌زادم با باروت و دینامیت بزرگ شدم. لهجه‌های سکوت را می‌فهمم. رگه‌های عصیان را می‌شناسم. خوب می‌دانم انفجاری در پیش است. بگذار موسمش برسد. وقتی که زمزمه‌ها فریادی شد. خواهی دید که چگونه از گیس‌هایم صدها فتیله می‌سازم و ز قلبم چخماق. من زنی معدن‌زادم. گهواره‌ام، کوچه‌ام، وطنم معدن بود و بی‌شک گورم نیز.
پدیدآورنده: علی دوستی
00:00
radio

معرفی آکادمی مان (ماینکس 2021)

بزودی...
پدیدآورنده: علی دوستی
01:40
radio

خاطره معدنی بوی گازوئیل

شغل پدر من تعمیر ماشین آلات راهسازی معدنی بود، که در حال حاضر بازنشسته شده، بچه که بودم همیشه در اوقات فراغت میرفتم تعمیرگاه پدرم کار میکردم بخاطر علاقه زیادی که داشتم به تعمیرگاه و تعمیر ماشین آلات، اون زمان مثل حالا نبود که بچه ها، هرماه یا هر هفته برن خودشون لباس بخرن، برای ما سالی یه بار لباس میخریدن اونم شب عید نوروز، من با یه دست لباس هم میرفتم تعمیرگاه، کار میکردم، هم با همون لباس میرفتم مدرسه، درس میخوندم، همیشه ام بوی گازوئیل و روغن سوخته میدادم، بخاطر این موضوع هیچکس توی مدرسه با من بازی نمیکرد و همه من و مسخره میکردن، ولی من هرگز اعتماد به نفس خودمو از دست ندادم و تصمیم گرفتم با انتخاب شغل تعمیر ماشین آلات معدنی و راهسازی موفقیت رو بدست بیارم و حالا با یه رزومه کاری موفق از خیلی بچه ها که منو مسخره میکردن جلوتر هستم و در حال حاضر یکی از اون بچه ها خودش معدن داره و با هم دوستای صمیمی شدیم.
logo-samandehi