این آهنگ توسط ابوالقاسم ستوده نیا کرانی (متخلص به قاصم خان) برای رادیو معدن ارسال شده است، همه ما ها معدنکاریم، هرکدوم یه معدن داریم، معدنی از درد تو سینه هامون، اینو کسی نمیدونه بجز خدامون | رادیو معدن، صدای مهندسی معدن ایران
آهنگ جدید من کویری بکر دیدم با صدای آیدین زینال زاده
من کویری بکر دیدم، اکتشافش میکنی؟ تو زمین را میشناسی، تو کمکم میکنی؟ رخنمون را چون بیابم، یک پروفیل میزنی؟ میبری پهپاد تو، میکشی تو نقشه ای؟ من بخواهم دستگاه، مگنتومتر میزنی؟ چون رگه را یافتم، مغزه گیری میکنی؟ مغزه ها باشد زیاد، جعبه سازی میکنی؟ سنگها را من بیارم، آزمایش میکنی؟ در کنارش گوهری بینم، تراشش میدهی؟ بار معدن آهن است، تا به بندر میبری؟ چون بگویم چند تن است؟، وزن آن را میکشی؟ باطله باشه کمی، تو کنارش میزنی؟ سخت باشد باطله، منفجرش میکنی؟ من بخواهم ناریه، تو درستش میکنی؟ سنگ معدن پرعیار و دانه مگنت درشت، گر کنم آن را دپو، تو خریدش میکنی؟ گر که باشد آن هماتیت، پرعیارش میکنی؟ حجم تولید کم شود، تو بهینه اش میکنی؟ سوله ای خواهم بسازم، تو بنایش میکنی؟ برق معدن با سه فاز، تو درستش میکنی؟ من بخواهم یک لودر، خوب، تولید میکنی؟ بیل من فرسوده باشد، یک نگاهش میکنی؟ جاده ای دیگر بخواهم، تو برایم میکشی؟ گر گریدر را برانند، بلدوزر را میبری؟ رفت و آمدها زیاد است، کنترلش میکنی؟ او بگردد بی کلاه، یک نصیحت میکنی؟ گر کند او سرفه ای، تو ویزیتش میکنی؟ ظهر برای کارگرانم، قرمه سبزی میپزی؟ عطر قرمه چون بپیچد، تازه سبزی میخری؟ گر بخواهم، ورد من، آپدیتش میکنی؟ من قراردادی نویسم، انگلیسی میکنی؟ در قرارداد مشکلی باشد، وکالت میکنی؟ یک خبر گویم برایت، تو گزارش میکنی؟ این حقوق پرسنل، تو حسابش میکنی؟ من بکندم بوته ای، تو گزارش میکنی؟! شاعر: علی دوستی
در حلقه ای تاریک از اندوه، زنی نشسته است. چشمانش از اشک های ریخته، سرخ و متورم شده است. او منتظر است، که سال های گذشته منتظر بود. سال نو از راه می رسد، اما چشمانش جز سایه ای از مردی که روزگاری محبوب قلبش بود، چیزی را نمی بیند. همسرش، معدنکاری بود که در زیر زمین، در تاریکی مطلق، سنگ ها را می شکافت تا نان سفره را خانواده کند. اما در یکی از آن روزهای سیاه، خاک و سنگ بر او فرو ریخت و او را در آغوش سرد زمین گرفت.اکنون، این زن با یادگاری از عشقی که روزگاری داشت، تنهاست. تنها، دستانش را بر شکمی میگذارد که روزی پر از زندگی بود، اما اکنون تنها یادگاری از مردی است که دیگر در کنارش نیست. سال نو فرا می رسد، اما برای این زن، تنها جای خالی بزرگی است که در قلبش باقی مانده است. با این حال، او امیدوار است که روزی، فرزندش آن چیزی را که از دست داده است، دریابد. عشق پایدار و قوی که حتی مرگ نمی تواند آن را از بین ببرد. با صدای: آیدین زینال زاده - همخوانی: نسیم محمدپور - نویسنده و تهیه کننده: علی دوستی - تهیه شده در استودیو رادیو معدن ایران
من درانتظارِ، خواستگارِ، بنزِ نقره ای سوار، دل ولی، سوارِ بیلِ هیولایِ، زردِ مردِ معدنکار. او به دنبالِ حلقه ای مُجلل بود، حلقه چشم هایش، ولی چو حلقه ی دار. چشم در چشم، گفتا که خانه ات کجا باشد؟ گفتمش باتوگر باشم، منزلم گل، اگرچه بسترِ خار. گفت فرزند خواهی، پسر یا دختر؟ گفتمش هرچه باشد، فقط، شبیه تو بسیار. خوانش: نسیم محمدپور شاعر: علی دوستی، معدن موزیک، رسانه شعر و موسیقی معدن
نمیدونم چراحالم گرفته است، ازون وقتی زدم به اورپیمنت دست. سرم گیج میره چشمام تار میشه، زمین زیر پام بی تاب میشه. زمانی گفت به من سمیست استاد، زدم لبخند گفتم نیست استاد. کشیدم من کمی خود را جلو تر، چه زیبا و تماشاییست گوهر. بگردوندم دیده ام سوی استاد، زدم فریاد ایول، چیست استاد؟ به من گفتا بسی گوگرد دارد، که این را بوی تندش یادم آرد. نمیدونم چیه گوگرده انگار، که اینجا هم نوشته دیده میشه با رئالگار. محک سختی زدم با خط ناخون، بشویم بعد از این با آب و صابون. برفت از یاد من، دستم دهانم، نمیدونم بده سمش امانم یا نمانم. - این شعر طنز بسیار جالبی است که به تجربهٔ شخصی با کانی (اورپیمنت) میپردازد. راوی داستان با وجود هشدارهای استاد خود دربارهٔ سمی بودن این کانی، مجذوب زیبایی و جلوهٔ آن می شود و به تعامل نزدیک تری با آن می پردازد. شعر با زبان ساده و صمیمی احساسات راوی را از سردرگمی و سرگیجه تا تحسین و کنجکاوی بیان می کند. استفاده از عبارات تصویری مانند (سرم گیج میره چشمام تار میشه) و (زمین زیر پام بیتاب میشه) به خوبی حالات جسمی ناشی از تماس با مادهٔ سمی را به تصویر میکشد. اشاره به (گوگرد) و (رئالگار) نیز نشان دهندهٔ آشنایی با ویژگی های شیمیایی این کانی هاست و به عمق محتوای شعر می افزاید. این شعر با طنزی ملایم به مخاطب یادآوری می کند که گاهی اوقات نادیده گرفتن هشدارها و خطرات می تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد. همچنین نشا دهندهٔ میل انسان به تجربه و کشف زیبایی هاست، حتی اگر با خطر همراه باشد. در مجموع، این شعر ترکیبی از طنز، آموزش و بیان احساسات است که آن را دلنشین و تأمل برانگیز میکند. - خوانش: امیر علی نجف پور اصل - شاعر: علی دوستی