این آهنگ توسط ابوالقاسم ستوده نیا کرانی (متخلص به قاصم خان) برای رادیو معدن ارسال شده است، همه ما ها معدنکاریم، هرکدوم یه معدن داریم، معدنی از درد تو سینه هامون، اینو کسی نمیدونه بجز خدامون | رادیو معدن، صدای مهندسی معدن ایران
من درانتظارِ، خواستگارِ، بنزِ نقره ای سوار، دل ولی، سوارِ بیلِ هیولایِ، زردِ مردِ معدنکار. او به دنبالِ حلقه ای مُجلل بود، حلقه چشم هایش، ولی چو حلقه ی دار. چشم در چشم، گفتا که خانه ات کجا باشد؟ گفتمش باتوگر باشم، منزلم گل، اگرچه بسترِ خار. گفت فرزند خواهی، پسر یا دختر؟ گفتمش هرچه باشد، فقط، شبیه تو بسیار. خوانش: نسیم محمدپور شاعر: علی دوستی، معدن موزیک، رسانه شعر و موسیقی معدن
اسرار زمین رانه تودانی ونه من، چون فرصت درکش نه توداری ونه من، ماراکه نهاد خالقم نان درسنگ، چون سنگ نباشد نه تومانی ونه من، دل سنگ مکن سفره بزرگ است رفیق، همدل بشو اینجا نه تومانی ونه من، ماییم و منو تو همه دریک بدنیم ، برفرش زمینش نه تومانی ونه من، اجساد منوتورا کنند اندردل سنگ، از ما ومن وتو نه تومانی ونه من ، آن راکه زخاک است تواضع باید، بشکن بت این من که نمانی ونه من، شاعر: علی دوستی، خوانش آیدین زینال زاده، نسیم محمدپور
معدنی دارم به نام مادرم، شکر من هم معدنی دارم، معدنی از عشق، از امید، از صفا، معدنی با بی نهایت رگه هایی از طلا، معدنی از بهترین طرح خدا، شکر من هم معدنی دارم پر از شوق و شکوه، با عیاری بیشتر از منگنزهای ونارچ، معدنی صدها برابر زآهن چادرملو، معدنی پربارتر از سرب و روی کالسمین، معدنی که بهتر از آن نیست در کل زمین، شکر من هم معدنی دارم سراسر شور و عشق ، معدنی که زیر پایش هست صدها چون بهشت، شکر من هم معدنی دارم به نام مادرم، به نام مادرم.
از چه مینالی رفیق؟ نعمت زوالی خوب نیست، چون ندانی دانشش، لفظش به كوهخوار خوب نیست، من ندارم گله ای، آموزشت چون خوب نیست، چون كمی گوشش كنی، شاید نگویی خوب نیست، از جنین مادری خوردی مواد معدنی، من ز تیشه كوفتم این سنگ آهن، خوردنی، گر زنی بر سیخ جوج و قلوه و دنده كباب، حالش بری، چون كه پروارش كنند، دادم مواد معدنی، گر كه سنگك می بری با افتخار بر سفره ات، سنگ پختش را من آوردم ز كوی معدنی، گر كه گلدان پر كنی از گل برای دلبرت، خاك ساختش را بدادم از مواد معدنی، چون خوشانت می شود از ریخت خود در آینه، سنگ خامش را بدادم از سیلیس معدنی، ای فلانی! گر كه سازی خانه ات با افتخار، از برای ساختش آهن بری، سنگ بری بهر جمال، گر كه سیمانش كنی بهر قوام ور بمالی ماله ای از گچ برای التیام، من بكندم از دل كوه سنگ را با خون دل، كه تو آسوده بمانی با سر و سامان خویش